داروسازان
مطالعات جدید پزشکی
چهار شنبه 2 دی 1394برچسب:, :: 5:48 :: نويسنده : دکتر امین عطایی - سالهاست که متخصصان علم اعصاب به نحوه یادگیری درمغزانسان پی برده اند. این افراد متوجه شدند که نه تنها هرنوع یادگیری یک نوع تغییر مولکولی و سلولی در مغز انسان بوجود می آورد، بلکه بعضی از یادگیری ها می تواند ساختار و کارکرد قبلی مغزما را تغییر داده و به آن شکل جدیدی بدهد. درعلم اعصاب این دومی را پلاستیسیتی (Plasticity) می گویند. پلاستیسیتی یک نوع توانایی مغزی است که مثلا بهبود حرکتی در یک فرد سکته مغزی را بعد از مدتی، توجیه می کند. امروزه با استفاده از روشهای تصویر برداری جدید و نیز رنگ آمیزی جدید در آزمایشگاه، ما مطمئنیم که مثلا یادگیری یک نوع رفتار، تغییرات سلولی و بیوشیمی خاصی را تولید می کند که به قول علمای اخلاق، آن رفتار در وجود انسان نهادینه می شود. همینطور در بیولوژی سلولی شناخت ثابت شده است که ساخت یک ایده فکری یا حتی فکر کردن به یک موضوع خاص، باعث تغییرات مولکولی و سلولی خاصی در مغز می شود. متخصصان علم اعصاب چنین نتیجه گیری کرده اند كه شناخت انسانی، اساسی کاملا بیولوژیک دارد و هر چه ارتباطات نورونی مغز انسان بین مراکز درک، تکلم و حرکت بیشتر باشد قدرت شناخت فکری انسان بالاتر است. جالب است بدانیم که هرچه ایده های انسانی انتزاعی تر باشند نیاز به ساختار ارتباطی قوی تر مغزی دارند و مغز ی قادر به انتزاعی فکر کردن است که واجد این ارتباطات پیچیده نورونی باشد. 3- امروزه مطالعات در مورد یادگیری مغزانسان بسیار وسیعتر از نظریات رفتارگرایان قرن نوزدهم است. هرچند متخصصان ثابت کرده اند که بسیاری از رفتارهایی که انسان آنها را یاد می گیرد مثل عادت، حساسیت و شرطی شدن اساس مولکولی و نورونی درمغزانسان دارند. مثال ساده یادگیری، عادت (habituation) می باشد. در آزمایشگاه با استفاده از روشهای رنگ آمیزی سلولی (نورونها) مشخص شد وقتی حیوانی به یک رفتار عادت می کند ارتباطات نورونی (سینا پس نورون حسی به حرکتی) کاهش پیدا می کند و به تدریج میزان ماده انتقال دهنده (نوروترانسمیتر) در محل اتصال از یک فرد نرمال کمتر می شود. در جهت عکس وقتی موجودی به یک نوع رفتارحساس می شود (Sensitization) این اتصالات افزایش پیدا می کند. بخش عمده ای از یادگیری مربوط به حافظه (Memory) می باشد. امروزه ثابت شده است که درمغزانسان دو نوع کلی حافظه وجود دارد. نوعی از حافظه همان چیزی است که در نزد مردم عادی مشخص می شود وعمدتا مربوط به یادآوری آگاهانه مطالب یاد گرفته شده قبلی است (explicit) و نوعی از حافظه مربوط به ناخود آگاه است که عمدتا شامل بسیاری از رفتارهای یادگرفته شده قبلی یا مهارتهای قبلی مثل رانندگی می باشد. فردی که رانندگی را یادگرفته نیازی نیست که اعمال انجام شده را هرلحظه در ذهن خود مرور کند این نوع حافظه راحافظه درونی (implicit) می گویند. متخصصان متوجه شدند که در جریان یادگیری وقتی ما مطلبی را در حافظه کوتاه مدت ذخیره می کنیم که حداقل 1 ساعت در مغزمی ماند تغیییر فیزیولوژیک یا ساختار در مغز بوجود نمی آید. ولی وقتی این مطلب با چند بار تکرار وارد حافظه بلند مدت ما می شود حتما نیاز است که پروتئینهای جدیدی در محل اتصال نورونی بوجود آید. این متخصصان متوجه روشی شدند که مغز دراین پروسه بکار می برد و نام آنرا نیرومند سازی بلند مدت (Long Term Potentiation) یا به اختصار LTP گذاشتند. سلولهای قسمت مربوط به حافظه در مغز با استفاده از روش LTP قادرند که مطالب یاد گرفته شده را وارد حافظه بلند مدت کنند. 4- همه ما شنیده ایم که مختصری علاقه وهیجان، سرعت و شدت یادگیری را زیاد می کند. امروزه با استفاده از تکنیکهای آزمایشگاهی ذکر شده، مشخص شده است که هیجان(emotion) می تواندLTP را تشدید کرده و یا طولانی تر کند. مرکز هیجان در انسان هسته آمیگدال می باشد که با قسمتهای مربوط به حافظه یعنی هیپوکامپ کنار هم قرار گرفته اند و ارتباطات نورونی زیادی با هم دارند. فعال شدن نورونهای آمیگدال باعث طولانی تر شدن Firing نورونهای حافظه با استفاده از LTP می شوند (ما درمقالات آینده به طور مستقل به مسئله هیجانات می پردازیم) فعال بودن نورونهای سیستم هیجانی نه تنها مستقیما در تشدید روند LTP در هیپوکامپ کمک می کند بلکه از طریق فعال شدن قسمتهای پیشینی مغز و همچنین فعالیت مراکز تکمیلی سرعت و شدت یادگیری را تشدید می کند(attention and concentration) 5- تاکنون ما دو روش یادگیری را براساس تغییرات سلولی توضیح دادیم. روش اول که مغز رفتارهای یادگیرانه مثل عادت یا حساسیت را یاد می گیرد روش آپلیزیا (Aplysia) و واسطه شیمیایی آن سروتونین است انتهای نورون حسی در اتصال با نورون حرکتی سروتونین ترشح می کند. درعادت طولانی مدت (Long term habituation) که ارتباطات نورونی کاهش پیدا می کند میزان واسطه شیمیایی کاهش پیدا می کند (البته با ساختار نورونی به تعادل می رسد که این به معنی کاهش از نظر کمی نمی باشد) در حساسیت، گیرنده سروتونرژیک Serotonergic افزایش پیدا می کند (ممکن است همین افزایش گیرنده مبنایی برای رفتارهای نا هنجار در حساسیت باشد) در LTP گیرنده آدرنرژیک (Adernergic) می باشد (به عنوان یک نکته بالینی بتا- بلاکرها می توانند تاثیرات منفی بر یادگیری دراز مدت بگذارند) همینطور ثابت شده است که آگونیستهای آدر نرژیک تاثیر مثبتی روی حافظه ویادگیری دارند. 6- توضیح فرآیند بیولوژیک یادگیری مبنایی است برای درک بیولوژی سلولی شناخت، رفتار و احساسات عالی. همینطور با استفاده از این تئوری، می توانیم فرایند اجتماعی شدن و رفتار فرد در اجتماع را توضیح دهیم. علاوه بر مطالب ذکر شده در حال حاضر متخصصان مشغول مطالعات تغییرات سلولی مغز هنگام احساسات عالی هستند امروزه شکی نیست که گردش فکر در مغز بیش از هر چیز تغییرات الکتروکیمیکال می باشد. قدرت درک و شناخت عالی تر یک مغز بستگی تام و تمامی به شکل گیری شبکه های نورونی در قسمتهای مختلف مغز دارد. امروزه مسئله شناخت انسانی بیش از اینکه یک مسئله فلسفی باشد یک مسئله کاملا علمی است. فلسفه به نظر من باید به تدریج پای خود را از حوزه مسائل شناختی بیرون بکشد. رسالت نوروآنالیز این است که با روشن ساختن مبنای بیولوژیک شناخت و رفتار انسان، دسترسی آسان فلسفه را به این حوزه ها با مشکل روبرو کند.
دکتر اردستانی22/8/86 نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|